سلااااااااام.چه روزای خوبی در پیشه که قراره به خیلیا تبریک بگیمش ولی حالا زوده!...
پروژه ها و تکالیف این ترم دانشگاه واقعا کمرشکن شده
هر استادی که از راه میرسه کوهی از توقعاتشو روو سر ما آوار میکنه
و نمیتونیم اعتراض کنیم چون بی فایده است
بیشتر دوستام کارای دانشگاهیشونو با پول و من بمیرم و تو بمیری
میسپرن به دیگران و از بار استرسشون کم میشه
ولی از اونجایی که من دنبال علم برای علمم مجبورم پیه همه چیو به تنم بمالم
دنده م نرم باید بخونم و غر نزنم
از مدرسه که میرسم خسته و کوفته
تا میخوام یه کوچولو استراحت کنم میبینم روز تموم شد و بازم کارام تموم نشدن
وقت برای وبلاگم نمیمونه انگار
میخوام یه کم وبلاگمو تغییر بدم مثلا اینکه اسمشو عوض کنم.(پیشنهادی دارین براش؟)
علاقه ای به نوشتن مطالب تخصصی ندارم
به اندازه کافی توو نت پر از مطالب خوب و مفیده که همکارا زحمتشو میکشن
و هیچ تمایلی به کپی برداری ندارم.
و از اونجایی که ما توو مدرسه کار مفیدی برای کاروفناوری انجام ندادیم و
نمیدیم و احتمالا تا بازنشستگی هم انجام نخواهیم داد، عطاشو به لقاش میبخشم
از طرفی فعلا توو خط روانشناسیم و به شدت دارم از بودن توو این مسیر لذت میبرم
خوشحالم که رشته دلخواهمو دارم میخونم
یه زمانی شوق لیسانس بودم و بعدش شوق ارشد.حالام که ذوق ارشدم توو رویای دکترام
اعتماد به عرش که میگن همینه.
توو درسای ترم دو موندما دارم به دکترا فکر میکنم!
خلاصه یه جورایی درگیرم
...
مرسی که به حرفام گوش دادین.