...
تا دو سال پیش،روز اول مهر که می شد سوار سرویس مدرسه که می شدم
با چه شوقی شروع مدرسه رو به همه همکارا تبریک میگفتم.
خدا میدونه چه نگاه عجیبی به من می کردن.
نمی دونم اسم نگاهشون چی بود
چشم غُره،عاقل اندر سفیه،سفیه اندر عاقل،حیران،پُرسان.هر چی که بود من معنیشو نمیفهمیدم
همش فکر می کردم چه بی ذوقن،چه پیرپاتاله روحشون بیچاره بچه هایی که شاگرد این دلمرده هان
أه أه معلمای بدِ سه نقطه
...
حالا که 2 روز مونده تا شروع مدرسه ها
اعتراف می کنم که هیچ حس خوبی ندارم و یه إپسیلون اشتیاق برای رفتن به مدرسه در من نیست
معنی نگاه همکارامو حالا میفهمم!
بیچاره بچه هایی که قراره امسال شاگرد من بشن
...
ولی مثل همیشه پاییز رو دوست دارم